گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو، چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی در حالی از راه میرسد که علیرغم همه رشادتها و سربلندیها در حوزههای امنیتی و نظامی و علمی اما معیشت و به تعبیری اقتصاد ایران در اوضاع مطلوبی بسر نمیبرد. در حالی که یکی از شعارهای انقلاب اسلامی ایران عدالتخواهی و احقاق حقوق مستضعفان بود.
برای پاسخ به این سوال و پرداختن به دستاوردهای انقلاب اسلامی، به گفتگو با شهریار زرشناس پژوهشگر ایرانی حوزه ادبیات، فرهنگ، سیاست و فلسفه، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی پرداختهایم. او که از نویسندگان هم دوره شهید آوینی در ماهنامه سوره و از روزنامهنگاران همدوره مهدی نصیری است مطالعات گستردهای در حوزه جریان شناسیو علوم انسانی داشتهاست.
ارتجاع شبه مدرن نئولیبرالی داخلی 40 سال است که مقابل ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایستاده است
به نظر شما در چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی جدیترین مواجهه با انقلاب اسلامی را چه جریانی رقم میزند؟
به نظر میرسد در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مواجهه جدی بین ایدئولوژی انقلاب اسلامی و ارتجاع شبه مدرن نئولیبرالی داخلی رقم خورده است و در حالیکه چهار دهه از ظهور و بروز انقلاب اسلامی میگذرد و دستاوردهای زیادی در حوزههای استقلال و سیاسی داشتهایم و به اقتدار در منطقه رسیده است و در حوزه امنیت به شکل یک کشور صادر کننده امنیت عمل میکند، اما در موضوع حیاتی عدالت اجتماعی و اقتصادی به ویژه حوزه معیشت مردم دچار مشکلات جدی است.
ایران بن بست اقتصادی ندارد/ مشکل نسخههای شبه مدرنیته نئولیبرالی است
آیا هم اکنون ایران در یک بن بست اقتصادی قرار دارد؟
ببینید برای اینکه بتوانیم شرایط امروز را بهتر درک کنیم باید به چند سوال پاسخ دهیم. چرا شرایط اقتصادی امروز جمهوری اسلامی ایران به گونهای است که تقریبا همه جامعه جز سه چهار درصد که ژن خوب دارند، نور چشمیاند، نجومی بگیرند و به نحوی به برخی کانونهای ثروت و قدرت وصل هستند از نظر اقتصادی در شرایط دشوار به سر میبرند؟
بنده اعتقادی ندارم که ایران در بن بست اقتصادی قرار دارد. ما ظرفیتهای عظیم و ناتمامی برای عبور از این وضعیت داریم و علت مشکلات اقتصادی را در نسخهای میدانم که در حال اجرا شدن است در واقع وقتی که میخواهیم به این سوال جواب دهیم که چرا وضعیت اقتصادی امروز این گونه است به این جواب که مشکل نسخه غلط نئولیبرال در اقتصاد و سیاستگذاریهای کلان اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است، میرسیم.
جناح نئولیبرالی در طول چهل سال بعد از انقلاب اسلامی در قوای کشور نفوذ قوی داشته است
اگر نسخههای نئولیبرالی مشکل زا است چرا در حال پیاده شدن است؟ چه کسی مدافع و مروج این نسخه هاست؟ اگر این نسخهها نابسامان است چرا همچنان اجرا میشود؟ چرا نمیشود جلوی آن را گرفت؟
جواب سوال این است که جناح نئولیبرالی در طول چهل سال به صورت نیرومند، متنفذ و با استفاده از زر و زور و تزویر هر گونه که شده قوای اصلی کشور به خصوص قوای مجریه را یا در دست یا در آن نفوذ قوی داشته است و البته به راحتی هم نمیتوان آنها را کنار زد. در طول چهل سال بعد از انقلاب تقریبا اغلب دولتها دست آنها بوده است.
وقتی جواب این سوالها را بدهیم میرسیم به اینکه ارتجاع شبه مدرن نئولیبرال در مقابل حرکت انقلاب اسلامی یک ارتجاع و بازگشت به عقب را رقم زده است. ارتجاعی که شبه مدرنیست است، متجدد مآب است، ایدئولوژی محوری آن نئولیبرال است و بلافاصله با انقلاب اسلامی مقابل انقلاب اسلامی ایستاده است.
عملکرد این ارتجاع شبه مدرن نئولیبرال در حوزه اقتصادی و اجتماعی وضع امروز را به وجود آورده است همچنان که عملکردش اگر تداوم پیدا کند و در حوزه سیاست خارجی هم حاکم شود یقینا استقلال و امنیت و قدرت دفاعی ما را هم با مشکل مواجه خواهد کرد. معتقدم که با یک فرآیند استحاله فراگیر روبرو هستیم.
لازمه مقابله با جریان شبهمدرنیته نئولیبرال شناخت عقبه تاریخی آن است
چگونه جریان شبهمدرنیته نئولیبرال بعد از پیروزی انقلاب دوباره قدرت گرفت؟
باید بببینیم آن ارتجاع شبه مدرن با ایدئولوژی نئولیبرالی چه سیری را تا امروز طی کرده که در این موقعیت قرار گرفته و این روند اقتصادی و اجتماعی را تنها در ظرف سه دهه برای ما رقم زده است که نتایج آن شرایط دشوار اقتصادی است و بسیاری از مسائل فرهنگی ما هم به آن مربوط است.
از آنجایی که معتقدم علت اصلی مشکلات ما در حوزه اقتصاد و فرهنگ به خاطر غلبه نسخهها و رویکردهای نئولیبرالی در این دو حوزه است، لازم است ابتدا عقبه تاریخی این جریان شبهمدرن نئولیبرالیست را بررسی و سپس شرایط خاص بعد از انقلاب تا امروز را دوره کنیم.
مدرنیته نفسِ مدبر و راه برنده عالم غرب مدرن است
شاید بهتر باشد اول تکلیفمان را با عبارت شبه مدرنیته نئولیبرال مشخص کنیم، مدرنیته چیست؟
کسانی که در رشتههای جامعه شناسی، علوم سیاسی و اقتصاد تحصیل میکنند احتمالا با فلسفه آشنایی دارند و عبارت شبه مدرنیته را میشناسند. در بررسیهای تاریخی، عالم و تاریخ غرب دارای سه دوره است: عالم غرب باستان، عالم غرب قرون وسطا و عالم غرب مدرن.
در عالم غرب مدرن اصطلاحی به نام مدرنیته وجود دارد که در زبان فارسی به تجدد هم معنی شده است. مدرنیته در حکم مال و نفسِ مدبر و راه برنده عالم غرب مدرن قرار دارد یعنی اگر عالم غرب مدرن در رنسانس ظهور کرده اگر رنسانس را حدود نیمه قرن ۱۴ و قرن ۱۵ در نظر بگیریم چیزی که عالم غرب مدرن را از دوره رنسانس تا امروز جلو آورده و هدایت کرده و مقوم آن بوده مدرنیته است.
شبهمدرنیته از دو قرن پیش و با قاجار وارد ایران شد
شبه مدرنیته چیست؟ از چه زمانی ایران درگیر نسخههای شبهمدرنیته شد؟/ ورود ما به عرصه شبهمدرنیته یا به تعبیر دقیقهتر ورود شبهمدرنیته به تاریخ ما چگونه بوده است؟
ما در ایران از حدود دو قرن پیش گرفتار الگویی شدیم که نمیتوانیم آن را مدرنیته تام و تمام بدانیم، اما به نوعی شبه مدرنیته و تجدد مآبی است. شبه مدرنیستها هم نوعی متجدد مآب محسوب میشوند.
تا قبل از قاجاریه به طور دقیقتر تا قبل از شروع سلطنت فتحعلی شاه (که از ۱۲۱۸ قمری به سلطنت رسید) مسیر کشور ما از مسیری که عالم غرب مدرن طی میکرد تا حدود زیادی جدا بود ما در یک عالم ایرانی اسلامی راه خودمان را میرفتیم، علی رغم همه کم و کاستیهایی که داشتیم.
عالمی که در یک هزار سال ما را مستقل نگاه داشته، ظرفیتهای حِکمی، فرهنگی زیادی برای ما تولید کرده بود و یک اقتصاد خودکفای سنتی را برای کشور ما رقم زده بود.
متفکران دوره رنسانس عالم غرب از همان ابتدا به فکر استعمار، استثمار و نظام کشورهای متروپل و پیرامونی بودند
رنسانس در غرب بوده، ولی شبهمدرنیته به کشورهای جهان و شرق عالم هم کشیده شده، علت آن چیست؟
عالم غرب مدرن که در دوره رنسانس به دنیا آمد سودای جهانگیری داشت و از همان لحظه اول تولدش به دنبال این بود که جهانی بشود و این را در آرای متفکران دوره رنسانس که نمایندگان مدرنیته هستند همچون پیکودلا میراندولا، مارسیلیو نیچینو، پیر دوبوآ و مارسیگلیو و ... میبینید که از همان ابتدا میخواهند نظام جهانی تاسیس کنند.
خود کشورهای عالم غرب مدرن که امروز آنها را به عنوان کشورهای متروپل میشناسیم و امروز در G7 جمع میشوند نماینده اصلی سرمایهداری هستند البته این چند کشور به همراه ۶، ۷ کشور دیگر در کل ۱۲ کشور هستند که کشورهای متروپل نظام جهانی را تشکیل میدهند.
دوستانی که با تئوریهای والراشتاین و نظام حقوق بینالملل آشنا هستند این مورد را به خوبی میدانند که عالم غرب مدرن یک نظام جهانی در هم تنیده، به هم پیوسته، واحد و فراگیر درست کرده که شامل دو بخش و دو لایه اصلی است یک لایه کشورهای مرکزی یا متروپل که کشورهای سرمایهداری امپریالیستی هستند: مثل آلمان، فرانسه، آمریکا، انگلستان و کانادا که در یک مقطع ایتالیا و اسپانیا هم جزو آنها بوده است.
این کشورها از لحظهای که عالم غرب مدرن ظهور میکند بلافاصله کشورهای دیگر را کشورهای پیرامونی ذیل کشورهای متروپل مطرح کردند یعنی سعی کردند یک نظام تقسیم کار جهانی تعریف کنند که کشورهای مرکزی یا متروپل از طریق غارت منابع طبیعی و استثمار نیروی کار و همچنین تبدیل کشورهای پیرامونی به بازار مصرف کشورهای متروپل آنها را استعمار کنند و سرمایه را از کشورهای پیرامونی به کشورهای متروپل منتقل کنند. .
این ذات مناسبات جهانی است، مناسبات جهانی که اینها ساختند این گونه است. مناسباتی که یک مجموعه کوچکی کشورهای متروپل هستند و همه سیاره زمین تبدیل به کشورهای پیرامونی حول این 7-8 کشور تعریف شدهاند.
در نظام جهانی همه کشورهای دنیا برای سود چند کشور سرمایهدار فعالیت میکنند
چرا چند کشور معدود کل کشورهای جهان را به کشورهای پیرامونی تعبیر میکنند و خودشان را در مرکزیت قرار میدهند؟
دنبال این هستند که کشورهای پیرامونی را تحت مناسباتی قرار دهند که در آن مناسبات نیروی کار کشورهای پیرامونی استثمار شود، منابع طبیعی آنها غارت و خود آن کشورها بدل به بازار مصرف شوند تا سرمایهای که در کشورهای پیرامونی تولید میشود ۹۰ درصدش وارد جیب کشورهای متروپل شود.
به عنوان مثال شرکت نایک یک شرکت چند ملیتی امپریالیستی است که متعلق به کشورهای متروپل است این شرکت در اندونزی از نیروی کار ارزان اندونزی استفاده میکند و کارگران دختر نوجوان اندونزیایی تنها با ۸۰ سنت روزی ۱۲ ساعت یا بیشتر کار میکنند حتی منابع طبیعی اندونزی هم در اختیار این شرکت قرار دارد.
ولی ۹۰ درصد سرمایهای که تولید میشود از آنِ کشورهای صاحب شرکت نایک است. همین فرآیند را با مس شیلی و یا نفت ایران و ونزوئلا هم انجام میدهند البته با همه دنیا این گونه برخورد میکنند.
نظام بین المللی ایجاد کردهاند که در آن فقط کشورهای متروپل برنده هستند و کسانی که در این نظام سرمایه گذاری میکنند حتما میخواهند چند برابر آن برداشت کنند و بقیه جهان قرار است موجودی سرمایهشان را در اختیار زالوهای سرمایهدار بگذارند یک نظام ناعادلانه ظالمانه.
عالم غرب از ابتدا میخواست که این نظام ناعادلانه را جهانی کند، چون اگر جهانی نمیشد نمیتوانست ادامه پیدا کند این نظام از کمترین امکانات در کره زمین برای تبدیل به سرمایه و سود استفاده میکنند و این منطق ذات سرمایهگرایی است.
در سرمایهگرایی همه چیز کالا است و هر چیز که کالا است، قیمت دارد
چگونه سرمایهگرایی همه چیز را به سود تبدیل میکند؟
سرمایهگرایی یا کپیتالیسم همه چیز را کالا میبیند و به کالا تبدیل میکند تا از آن کالا سود کسب کند اصلا منطق سرمایهگرایی هم کسب سود از همه چیز است همه چیز که به چشم کالا به آن انگاشته میشود در این نظام حتی عشق، دوستی، تعلیم و تربیت، طبابت، قضاوت کالا هستند و به دید خرید و فروش به آنها نگاه میشود.
امروز از دانش هم پول درمی آورند اساسا هر چیزی را که بتوانند به کالا تبدیل کنند و در بازار عرضه نمایند تا سود به دست بیاورند حتما این کار را میکنند چرا که اگر سرمایه سود به دست نیاورد نمیتواند زنده بماند سرمایه به دنبال سود دم افزون نامشروط، نامشروع و فزاینده است. سرمایه اگر سود دم افزون نداشته باشد زنده نمیماند و دچار افسردگی میگردد لذا لازم است که به طور مداوم سود بیشتر به دست بیاورد تا بتواند در نظام جهانی حاکم باشد.
اگر روزی در زمین نتوانند چنین کاری بکنند خارج از کره زمین این کار را خواهند کرد چرا که مکانیزم عمل سرمایه کسب سود است بنابراین سرمایه باید جهانی باشد و لازم بود که نظام جهانی میساختند بنابراین خودشان 7-8 کشور متروپل شدند و همه کره زمین را کشورهای پیرامونی کردند سپس برای غارت و استعمار به تک تک کشورها و ملتها لشکرکشی کردند.
قاجاریه پای کشورهای متروپل را به ایران باز کرد
چه زمانی کشورهای متروپل و سرمایهگرا به سراغ ایران آمدند؟
نزدیک سال ۱۸۰۰ میلادی سراغ ایران آمدند و دقیقا در ۱۷۹۶ میلادی قاجاریه به قدرت رسید بعد از آقامحمدخان که سلطنت طولانی نداشت فتحعلی شاه به سلطنت میرسد و جالب اینکه تنها سه سال طول میکشد تا کشورهای متروپل در ایران اطراق کنند و به قول خودشان نمایندگان نظام جهانی وارد ایران شوند.نخستین نمایندگانشان افرادی چون سرآف جونز، سرجیمز فیریزر، سرجیمز مورتیه و کمی بعدتر سرگور اوزلی هستند.
بر سر آقایی و سروری نظام جهانی بین کشورهای متروپل نزاع است
گر 7-8 کشور، کشورهای متروپل را تشکیل میدهند، آقایی و سروری کشورهایی چون انگلیس و آمریکا در نظام جهانی چگونه توجیه میشود؟
البته در بین کشورهای متروپل بر سر اینکه کدام کشور نقش محوری و هژمونیک را در هر دورهای بازی کند اختلاف است، در لحظه تولد نظام جهانی در رنسانس و نیمه قرن ۱۴ میلادی در ابتدا شهرهایی چون فلورانس، ناپل، ونیز و جنوآ ایتالیا عنصر هژمونیک بودند.
در قرن ۱۶ عمدتا قدرت دست اسپانیا بود و بعد از جنگ آرماندا و شکست ناوگان اسپانیا از انگلستان در ۱۵۸۸ به تدریج استقلال صورت گرفت. در قرن ۱۷ عمدتا فرانسه و هلند سر اینکه چه کسی رئیس نظام جهانی باشد دعوا داشتند. از نیمه قرن ۱۸ انگلستان به طور تام و تمام عنصر هژمونیک نظام جهانی بود.
و از اواخر قرن ۱۹ انگلستان هم کم کم رو به افول گذاشت و بین آمریکا و آلمان دعوا شد، یکی از علل وقوع جنگ جهانی دوم همین مسئله است که کدام کشور عنصر هژمونیک باشد و نهایتا آمریکا هم پیروز از میدان بیرون آمد و شد عنصر هژمونیک نظام جهانی، اما هنوز هم آمریکا عنصر هژمونیک است اگر چه رو به افول گذاشته و آمریکای امروز همان وضعی را دارد که انگلستان در پایان قرن ۱۹ داشت.
حاکم این نظام جهانی بسته به خیزش ملتها و پارامترهای دیگر به خصوص اینکه سرمایهگرایی کاملا از نفس افتاده ممکن است فرآیند فروپاشی آمریکا تسریع و یا کند شود.
قرار شد ایران نفت خام بفروشد و بیشتر از آن رشد نکند
با ورود و دخالت کشورهای متروپل به چه نقشی به ایران در نظام جهانی واگذار شد؟
زمانی که نظام جهانی سلطه سراغ ایران آمد سال ۱۲۱۵ هجری قمری یعنی حدود سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ بود که انگلستان عنصر هژمونیک نظام جهانی بود به این قصد به ایران آمدند که کشور ما را هم عضو یکی از صدها کشور پیرامونی در نظام جهانی بکنند همان کاری که با همه دنیا کردند یعنی با مصر، ونزوئلا، کوبا و ...
البته خیلی از کشورها به این شکل تقسیمبندی جغرافیایی نداشتند، ولی سراغ هر کشوری که رفتند مرزهای آن را مبتنی بر خواسته خود کم و زیاد کردند، اما چون همه کره زمین را میخواستند هیچ نقطهای از جهان را رها نکردند، چون در کپیتالیسم میبایست که همه چیز را تبدیل به کالا کنند، بفروشند و سود کسب کنند با همین مکانیزم عمل سراغ ایران هم آمدند و ما را در همان حالت سنتی کلاسیکمان یعنی عالم ایرانی اسلامی نمیتوانستند بپذیرند و وارد نظام معادلات جهانی کنند.
بلکه باید ما را تبدیل به یک کشور شبه مدرن میکردند تا پس از آن اجازه ورود به فرآیند نظام جهانی را داشته باشیم و تبدیل به کشوری شویم که برای کشورهای متروپل و مرکزی سود تولید میکند و منابع طبیعی و نیروی کارش را به استعمار و استثمار کشورهای متروپل درمیآورد.
لیکن ما باید به بازار مصرف تبدیل میشدیم؛ لذا به ایران آمدند تا نقش ایران در پروسه نظام جهانی و تقسیم کار را مشخص کنند و دیکته کنند که تو باید نفت خام بفروشی و بیشتر از این حد رشد نکنی!
البته این حدود را برای تمام کشورهای پیرامونی تعیین کردند برخی کشورهای ژئوپلتیک به خاطر موقعیت خاصشان محدود شدند و برخی به خاطر منابع طبیعی گستردهشان به استثمار درآمدند و برخی هم باید نیروی کارشان را در اختیار کشورهای متروپل قرار میدادند و هر کشوری که همه اینها را داشت همه را باید در اختیار استعمار قرار میداد.
مدرنیته تام و تمام را در ایران پیاده نکردند
چرا عبارت شبهمدرنیته را بکار میبرید؟ مگر نسخه کشورهای متروپل برای کشورهای پیرامونی مدرنیته نبود؟
نکته این است که وقتی به کشورهای پیرامونی و ایران آمدند مدرنیته تام و تمام را پیاده نکردند مدرنیتهای که در خود اروپا رخ داد و بعد به آمریکا رفت، بلکه ایران و دیگر کشورهای پیرامونی را مبتلا کردند به ویروس شبهمدرنیته.
البته این شبهمدرنیته توسط همان کشورهای متروپل ذیل ساختار نظام سلطه جهانی در کشورهایی مثل ایران تحمیل شده است فقط هم ایران نیست که درگیر این شبهمدرنیته ناقصالعضو است اگر نگاهی به تمام کشورهای دنیا بیندازیم متوجه نقص شبهمدرنیته میشویم.
برای اینکه نسبت شبهمدرنیته را با مدرنیته بفهمیم مثال نوزاد سالم انسان و نوزاد ناقص را میزنم نوزاد ناقص معلول است ممکن است یک دست، یا چشم نداشته باشد و یا نتواند حرکت کند شبهمدرنیته هم یک مدرنیته ناقص است که همه ظرفیتها و استعدادها و تواناییهای فعالیتهای مدرنیته را ندارد یک مدرنیته نصفه نیمه است.
مدرنیته محصول طبیعی تاریخ ما نیست/ کشورهای متروپل تعمدا مدرنیته ناقصالعضو را در ایران پیاده کردند
چرا کشورهای پیرامونی و از جمله ایران وارد فرآیند مدرنیته نمیشوند؟
علت اینکه کشورهای پیرامونی از جمله ایران وارد فرآیند مدرنیته نمیشوند این است که:
1. مدرنیته محصول طبیعی تاریخ ما نیست اگر ایران سیر طبیعی تاریخ خودش را ادامه میداد هرگز به شبهمدرنیته نمیرسید چرا که نه ما رنسانس داشتیم، نه رفرماسیون مذهبی و نه عصر موسوم به روشنگری.
به طور طبیعی ایران به اومانیسم نمیرسد، چون مسیر ما از لحاظ تاریخی بسیار متفاوت از مسیر کشورهای متروپل است بنابراین طبیعی است که وقتی چیزی را به صورت تحمیلی و از بیرون وارد کشور میکنند حالت ناقص داشته باشد.
۲. خود نظام جهانی تعمد داشته که شبهمدرنیته ناقص، ضعیف و مصنوعی و ناکارآمد را در کشورها ایجاد کند تا همیشه وابسته بمانیم این دو فاکتور در کنار هم موجب میشود که شبهمدرنیته به جای مدرنیته داشته باشیم.
افتضاح مدرنیته را در خود کشورهای متروپل میتوانیم مشاهده کنیم /جریان اصلی اندیشه غرب مدرن، موید مدرنیته نیست
میشود گفت که اگر مدرنیته و لیبرالیسم تمام، نعل به نعل مثل خود کشورهای متروپل در ایران پیاده شود، وضعمان خوب میشود؟
البته نکته بسیار مهمتر این است که مدرنیته تام و تمام هم چیز تحفهای نیست که از نداشتن آن حسرت بخوریم هم اکنون افتضاح مدرنیته را میتوانید در حالت بحرانی کشورهای متروپل مثل فرانسه، هلند، انگلیس و آمریکا مشاهده کنید آن قدر مدرنیته دچار ایراد است که اندیشمندان مدرن به مدرنیته اعتراض دارند.
متفکران غرب مدرن در شاخه فلسفه همچون برکسون از ابتدای قرن بیستم تا متاخرینی مثل ژاک لاکان، بردیو و آلن بدیو، ژان پل سارتر، یاسپرس، هایدگر، کامورا و تمام جریانات اگزیستانسیالیست و پرگماتیستها تا حلقه وینیها تا جریان نئوپوزیتویستی و رسیونالیستی انتقادی تا تئوریهای فلسفه علم و تئوریهای یاکوپسنت و لوی استروس، ساختارشکنها و جریان موسوم به ساختارگراها همچون دریدا، بودریا، فوکو، لیوتا، رولان بارت و مکتب فرانکفورت به انواع مختلف مسلمات مدرنیته را به درجات مختلف منکر میشوند.
سرتاسر قرن بیستم جریان اصلی اندیشه غرب مدرن جریان موید مدرنیته نیست بلکه جریان منتقد مدرنیته است جریانی که اگر بخواهد خیلی با مدرنیته همراهی کند حداقل این است که به یقینهای مدرنیته باور ندارد و تردید میکند و عدهای هم که اصلا منکر مدرنیته هستند حتی دریدا کل پروسه تفکر غرب مدرن و تاریخ غرب را در بحث متافیزیکِ حضور غرب انکار میکند بنابراین نباید تصور کنیم که اگر مدرنیته در ایران پیاده نشده است چیز خاصی را از دست دادهایم.